نورچشمی

نور چشمی امام زمان عج
  • خانه 
  • منتظر 

زندگی 

09 آبان 1401 توسط نور چشمی

ریحانه در برف و یخ و یخبندان لباس های گرم می پوشید و دخترش را به مدرسه میبرد و آنقدر در حیاط مدرسه منتظر میماند که از شدت سرما یخ میزد

ریحانه دست و پاییش شدید درد می گرفت اما دم نمی زد 

قالی بافی ،پخت نام،نخوردن غذای مقوی،سوز سرما و از همه مهم تر تنهایی همه و همه دست در دست هم داده بودند و کم کم کردن درد اش شدید و شدید تر میشد ،اما ریحانه دم نمی زد و بار این زندگی را به دوش میکشید 

ریحانه لباس های قدیمی اش را وارونه می پوشید اما همیشه موهای حنای و چهره زیبا و وسواسش در تمیزی باعث میشد کسی نفهمد چه رنج های سختی را تحمل میکند ،

دخترش هم شاگرد اول مدرسه تیزهوشان بود با دختر معلمشان که در روستا معلمشان بود به طور اتفاقی آشنا شده بود .

و ماجرای زندگی ریحانه و دخترانش با این دوستی عوض شد 

دوست تازه چندین بار به خانه ریحانه آمد و از وضع زندگی آن ها با خبر بود در عین حال خودش دختری بود که در مقایسه با روستای ها هم شهری بحساب می آمد هم ….

افکار و عقاید دوست شهری روز به روز بر روی دختر ریحانه اثرات بدی میگذاشتند 

و هر بار دختر را از مادر جدا میکرد و از آنجا که دختر جای خالی پدر را هم احساس میکرد 

دوست شهری جای خود را باز و باز تر کرد

دختر دیگر اجازه نمی داد مادر دنبالش به مدرسه بیاید،

دختر دیگر به قول روستای ها آرایش و چیتان پیتان کردن کارش شده بود

قبلا دعا و قرآن بود اما الان در جمع دوستان بزن و برقص و…..

و این شد که دختر ریحانه با پسری دوست شد و این شد شروع بدبختی های ریحانه

دختر……

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: دوست پسر. دختر شهری.ریحانه

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نورچشمی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس