نورچشمی

نور چشمی امام زمان عج
  • خانه 
  • منتظر 

یار همیشگی

11 آبان 1401 توسط نور چشمی

#به_قلم_خودم

#انتقام_سخت

باهم از کو چکی دوست شدیم
اوایل زیاد باهم دوست صمیمی نبودیم
ولی گاه گاهی مادر بعد نماز ان را پتویم میکرد تا از سرما و نسیم بهاری
یخ نزنم
وقتی مادرم با او دوست بود من نوزادی بیش نبودم
وقتی به شهر میرفتیم در مینی بوس
اهالی من را میدیندند و مادرم برای جلو گیری از چشم خوردنم مرا زیر آن قایم میکرد(اونموقع ها زیبا زیبا بودما)
و گاهی ام به زور سرمو بیرون میوردم و دیگران میدیدنم و میگفتن جییییک
دکی و زود دوباره زیرش قایم میشدم 😙

همیشه که با دوستام بازی میکردیم ،
اونم خاله بازی هر کدوم یه پارچه از خودمان ده متر بزرگتر سرمان میکردیم و میشدیم خانم میشدیم مامان
و به عرش میرفتیم ….
ما که همیشه یواشکی یه رنگی ام باخودمان میبردیم و به عنوان خانه اینور اونور ش رو با چوب میزدیم به دیوار و میشد پناهگاه و یه خونه زیبا برای خاله بازی و وقتی مادر میفهمید کلی غر میزد
کمی بزرگتر برای جشن تکلیف مان باید رنگی اش میخریدند میدوختند آخ چه کیفی داشت لباس نو
بزرگ شدن
با پوشیدنش همیشه سر نماز فکر میکردم فرشته شدم
چقدر حس نزدیکی به خدا داشتیم
حس خانمی
کمی بزرگ تر شدم و مادرم مشکی اش که چهار خانه بود را برایم برای مدرسه رفتن خرید
اوایل زیاد دوستش نداشتم
اما کم کم از راهنمای تا بزرگ شم همراهم شد
صبح ها میپوشیدمش و با دوستان مدرسه میرفتیم
همه نگاه میکردند کی اتو و خط اتوی بیشتری انداخته
در مسیر رفت و آمد به ماها ها احدی نگاه نمی کرد
نگاه چپ اگر هم می انداخت سیاهی مطلق چشمانش را به برکت وجودش کور میکرد

زیر بارون خیس که میشد
معلممان میگرفت ابش را میچلوند و نزدیک بخاری خشکش میکرد
چه خوش می گذشت
با پوشیدنش دیگر بزرگ شده بودی و خواستگار ها یکی نه صدتا 😉
دم در صف کشیده بودند
همیشه وقتی میخواستیم کشش را بندازیم دور سر دهانمان را ده متر باز میکردیم
و من همیشه تا دم چشمانم میکشیدمش و فقط بینی ام را بیرون میگذاشتم و چه اداها و چه بازی ها که برسرش در نیاوردم
اما هیچ وقت اذیتم نکرد و صبور بود
هیچ وقت دندان نداشت
هیچ وقت ازش آسیبی ندیدم
تازه بگم بخاطرش یه همسر آقا یه طلبه سید شد آقام 😍
بخاطرش شدم طلبه 😘
بخاطرش نگاه چپ کسی تا به حال
بهم نیفتاده
مث حرف مادر بزرگی که در پارک دیدم
مه منو با بی حجابای تو پارک مقایسه کرد و گفت چقدر تو نجیبی و نزاشت ازش عکس بگیرم
الان چی شده دوست دوران کودکیمان
پناهگاهمان
همراه همیشگیمان
که با ما بزرگ شده
را با این همه زیبای
و فداکاری
دیگر دوست نداریم
ایا زمانی که چادر از سر خواهر و دختری کشیدند باید سکوت میکردیم ؟؟؟؟؟
یا صاحب الزمان ادرکنی
آقا جان شرمنده 😔 😔 😔 😔 😔
یا فاطمه الزهرا شرمنده 😔 😔 😔 😔 😔

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: یاس کبود [عضو] 
  • یاس کبود

fatememohammdi34.kowsarblog.ir

1401/08/18 @ 12:19
پاسخ از: نور چشمی [عضو] 
  • نورچشمی
نور چشمی

سلام ببخشید میشه بگید کجا شما وبلاگ را انتشار میدهید:؟
و چطور وبلاگ های بقیه را هم مطالعه میکنید؟

1401/08/18 @ 22:15


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نورچشمی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس