نورچشمی

نور چشمی امام زمان عج
  • خانه 
  • منتظر 

زندگی 3

01 آبان 1401 توسط نور چشمی

ان شب تا صبح سرش را روی بالشت گذاشت و ارام ارام مثل ابر بهار گریه کرد

صبح چشمانش از گریه شدید پف کرده بودند ،.

همسرش قضیه را با پدر و مادرش در میان گذاشت و ان ها هم انگار از قبل دختری را در نظر گرفته بودند

بالاخره با سختی زیاد و با قلبی پر از اندوه هوو به خانه آمد ،و قرار شد اون ور حیاط در خانه ای زندگی خود را شروع کنند 

ریحانه کجا و عروس تازه کجا ریحانه همه چیزش سر بود

زیبای ،تمیزی و…..

ریحانه خیلی اذیت میشد همسرش از سر کار به خانه می آمد و بیشتر توجهش ب همسر دوم بود بله او دیگر حامله شده بود و بچه اش در شکمش بود 

ریحانه فقط تمیز میکرد و می شست و میپخت و قالی می بافت 

و همش در حال خود خوری بود 

دیگر یک زن با وسواس زیاد فکری و ذهنی شده بود وقتی بچه ها بدنیا امدند خیلی دوستشان داشت 

ولی تحمل هوو را نداشت تحمل نگاه همسرش را نداشت و از او خواست که اورا از این خانه ببرد 

همسرش هوو را به خانه ای در روستای دیگر برد 

و تازه این شد شروع بدبختی ریحانه شروع تنهای

و…..

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نورچشمی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس