حسینیه کلمات
#حسینیه_کلمات
#به_قلم_خودم
چن سالی بود زندگی مشترکشان را با عشق شروع کرده بودند
و بسیار هم دیگر را دوست داشتند
اما جای چیزی در زندگیشان خالی بود
و هر کار ی کردندد اما چیزی جایش را پر نکرد وآن جای خالی بچه بود
سعی میکردند در مهمونی ها و جاهای که بچه های فامیل بودند کمتر بروند
از دلسوزی و ترحم ها خسته شده بودند
از پیشنهاد گرفتن طلاق و….
محرم چن سال پیش بود که خواهر خانم نوزادی پسر بدنیا اورد
وای که چه لحظه سختی بود
خواهری که کوچکتر بود بچه اورده بود اما خواهر بزرگتر هنوز هیچ
نگاه ها حرف ها و از همه مهم تر دلش که چقدر بچه میخواست
خدایا خدا میداند این چن وقت چقدر گریه کرد و کسی نفهمید که چی کشیده
روز شیر خورارگان
مجلس حضرت علی اصغر
خواهر کوچکتر بچه را با لباس سبز و پیشونی بند علی اصغر آماده کرد و به دیدن
خواهر بزرگ تر که هر سال این روز را اصلا از خونه بیرون نمیرفت و خودش را حبس میکرد و در تنهای خودش گریه میکرد و مثل شمعی در حال اب شدن بود برد
درب خانه را زد علی اصغر کوچک را در بغل خواهر گذاشت و با گریه از خواهر خواست به نیت این که سال دیگر هر دو فرزندان خود را باهم به مجلس امام حسین ببرند با او همراه شود
خواهر کودک را بغل کرد و فقط زار زد
اول همسرش مانع شد
و حتی خواهر کوچکتر را دعوا هم کرد که چرا خواهرت را اذیت میکنی چقدر دعا و گریه و نذر و….
اما خواهر کوچکتر با التماس ازش خواست این بار هم اجازه بدهد برای اخرین بار
و هر دو خواهر در مراسم شیر خوارگان شرکت کردند
اون جای که مداح میگفت همه فرزندانشان را بالا بیاورند و براشون لا لای میخوند خواهر بزرگتر بچه را بالا برد و با داد و گریه و زاری بدون توجه به دیگران فقط از امام حسین حاجتش را طلب میکردو.. میخوند لالا لا علی اصغر…….. ? ? ? ? ? ? ? ? ?
اما امسال هردو خواهر باهم فرزنداشون که دوتا گل پسر اند
برای نوکری امام حسین آماده میکنند
پیرهن سیاه
روضه امام حسین
همه و همه از علمدار کربلا
ان شاءالله روزی همه اون های که در ارزوی یه نوکر برا امام حسین اند
دستاشون ان انشاالله امسال
پر بشه حاجت روا
روزی همه فرزند صالح و سالم
یاحسین مظلوم