حجاب
از پنجره ی اتو بوس بیرون را نگاه میکنم
چقدر شهر شلوغ شده …..
در حالی که بیرون را نگاه میکنم همه داخل اتوبوس از گرما شکایت میکنند
چه بگویم که منم زیر چادر از شدت گرما کلافه شدم
بیرون را نگاه میکنم
دختری شلواری عجیب و پاره پوشیده که بسیار تنگ است و زننده
آن طرف تردیگری شلواری بسیار گشاد پوشیده
یک نفر دیگر مانتو ک چه عرض کنم بلوز پوشیده، دیگری ان را هم نپوشیده و بازهم تا چشم کار میکند از این نوع تیپ ها پر است
دیگری لباس بابا برقی را پوشیده. ودیگری
خلخال ب پا و دختری کم سن و سال
داخل بینی چیزی اویزان کرده مانند حلقه
چه بگویم که گویی در دنیای عجیبی هستم
دستم زیرچانه ام و فقط نگاه میکنم چه بگویم
چه بکنم همه را با تعجب نگاه میکنم فقط نگاه
مانده بودم کار این ها درست است یا کار من لحظه ای شک درونم نفوذ کرد گفتم آه دارم از شدت گرما خفه میشم آنقدر ناراحت شدم نمیدانم دست خودم نبود حس بدی داشتم
حس بد به چادرم به این انتخابم …..
وقتی پیاده شدیم
چندپسر جلو تر از ما (من و پسرم)
در مورد آن دختر ها صحبت میکردند چه چیزهای که درباره اندام و راه رفتن اونا نشنیدم. ازاین که پسرها میگفتند و میخندیدند یک لحظه به خودم اومدم و چادرم را محکم گرفتم استغفرالله گفتم و مدام توبه میکردم از خودم خجالت کشیدم.
شرمنده شدم از این حس که نباید اصلا ب سراغم میومد بعد از چندین دقیقه غرولند با خودم
و کلی معذرت خواهی
باحس شادی توی دلم گفتم چه خوب که نقل مجلس پسر ها نیستم چه خوب که با آبرو قدم بر میدارم
چه خوب که مسخرم نمیکنند….
هر چقدر گرمم بشه ارزش داره
یادم به شعری افتاد از شهیدی نو جوان
ای خواهر از فاطمه به تو این گونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
یادم افتاد که پدرم مطلبی را برایم خواند
گفت ما روی اشیای گران قیمت را بپوشانیم
روی ماشین گران قیمت را چادر می اندازیم
که آفتاب نسوزاندش به هرکسی برای استفاده از آن اجازه نمیدهیم
اما اشیای بی ارزش را رها میکنیم به هر کسی اجازه ی استفاده میدهیم میگوییم طوری نیست ارزشی ندارد.
خداوند مرواریدبا این ارزش را در اعماق دریا درون صدفی قرار داده.جای دور دور از دسترس
حال آرزوی همه داشتن یک مروارید زیباست
خدایا شکرت که چادری ام.
گوهری در صدف